زندگی اجباریست

بهار نوین

در بهار عشق غوطه ور شو

زندگی اجباریست

دشت هایی چه فراخ
كوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی
پشت تبریزی ها
غفلت پاكی بود كه صدایم می زد
پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم
چه كسی با من حرف می زد ؟
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجه زاری سر راه
بعد جالیز خیار ‚ بوته های گل رنگ
و فراموشی خاك
لب آبی
گیوه ها را كندم و نشستم پاها در آب

من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نكند اندوهی ‚ سر رسد از پس كوه

چه كسی پشت درختان است ؟
هیچ می چرد گاوی در كرد
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند كه چه تابستانی است
سایه هایی بی لك
گوشه ای روشن و پاك
كودكان احساس! جای بازی اینجاست

زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید كرد

در دل من چیزی است مثل یك بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم كه دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر كوه
دورها آوایی است كه مرا می خواند

***شايد آن روز كه سهراب نوشت :
تا شقايق هست زندگي بايد كرد خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
بايد اينجور نوشت ، هر گلي هم باشي چه شقايق چه گل پيچك و ياس
زندگي اجباريست***



نظرات شما عزیزان:

سپنتا
ساعت18:14---22 مهر 1390
عالی بود گلم مرسی ....

بشار
ساعت10:38---13 مهر 1390

زندگی چون گل سرخ است

پر از خار

پر از عطر

پر از برگ لطیف

یادمان باشد !

اگر گل چینیم عطر و خار و گلبرگ هر سه همسایه ی دیوار به دیوار هم اند ...


بشار
ساعت11:05---10 مهر 1390

بوسه بر گلوی تیغ

با کام تشنه بوسه زدی بر گلوی تیغ
بر خاک ریخت تا به ابد آبروی تیغ

نامی ز آّب چشمه ی حیوان نمانده است
این سان که جاودان شدی از سبوی تیغ

هویی زدی به عرصه ی عشق از صفای دل
در دم فرو نشست همه های و هوی تیغ

بالای نیزه هم گل آواز تو شکفت
خاکستر از صدای تو شد آرزوی تیغ

بعد از تو ای ستاره ی آلاله های پاک
رویید لاله های فراوان به کوی تیغ


بشار
ساعت11:08---9 مهر 1390

بخوان من را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای نا چیز
صدایم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات كردم
بخوان من را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیك تر از تو، به تو
اینك صدایم كن
رها كن غیر من را، سوی من بازا
منم پروردگار پاك بی همتا
منم زیبا، كه زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید :
تو را در بیكران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم كرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها كن غصه یك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی كن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكی یا صدایی، میهمانم كن
كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست میدارم
طلب كن خالق خود را
بجو من را
تو خواهی یافت
كه عاشق میشوی بر من
و عاشق می شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاك باایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تكیه كن بر من
قسم بر روز، هنگامی كه عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما دور
رهایت من نخواهم كرد
بخوان من را
كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی ؟
تو بگشا لب
تو غیر از من، خدای دیگری داری ؟
رها كن غیر من را
آشتی كن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی ؟
تو با هر كس به جز با من، چه می گویی ؟
و تو بی من چه داری ؟
هیچ! …
بگو با من چه كم داری عزیزم ،
هیچ!!!
هزاران كهكشان و كوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
كه دنیا، چیزی چون تو را، كم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا من را ؟ ؟ ؟
مگر آیا كسی هم با خدایش قهر میگردد ؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستی
ببینم، من تو را از درگهم راندم ؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یك لحظه هم یادم نمیكردی
به رویت بنده ی من، هیچ آوردم ؟
كه می ترساندت از من ؟
رها كن آن خدای دور
آ‌ن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینك صدایم كن مرا، با قطره اشكی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات كاری ندارم
لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاكیم
آیا عزیزم، حاجتی داری ؟
تو ای از من
كنون برگشته ای، اما
كلام آشتی را تو نمیدانی ؟
ببینم، چشم های خیست آیا گفته ای دارند ؟
بخوان من را
بگردان قبله ات را سوی من
اینك وضویی كن
خجالت میكشی از من
بگو، جز من، كس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم كن
بدان آغوش من باز است
برای درك آغوشم
شروع كن
یک قدم با تو،
تمام گام های مانده اش با من . . .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ این مطلبو در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ساعت 13:51 کی زحمتشو کشیده بهار |